جدول جو
جدول جو

معنی یخ بندی - جستجوی لغت در جدول جو

یخ بندی
تجميدٌ
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به عربی
یخ بندی
Iciness
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یخ بندی
froideur
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
یخ بندی
冰冷
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به چینی
یخ بندی
freddezza
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
یخ بندی
frialdad
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
یخ بندی
lodowatość
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به لهستانی
یخ بندی
ледяной холод
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به روسی
یخ بندی
крижаний холод
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
یخ بندی
kilte
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به هلندی
یخ بندی
Eiseskälte
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به آلمانی
یخ بندی
ठंडक
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به هندی
یخ بندی
冷たさ
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یخ بندی
বরফভাব
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به بنگالی
یخ بندی
buzlanma
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
یخ بندی
얼음처럼 차가움
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به کره ای
یخ بندی
baridi kali
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
یخ بندی
سرد مہری
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به اردو
یخ بندی
ความเย็นเยือก
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به تایلندی
یخ بندی
kebekuan
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
یخ بندی
frieza
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یخ بندی
קַרְרוּת
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی بندی
تصویر پی بندی
عمل محکم کردن پی دیوار یا پایۀ ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخ بندان
تصویر یخ بندان
شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
بستن زخم و مرهم گذاشتن روی آن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ بَ)
یک بند. دایم. پیوسته. متصل. بلاانقطاع. (یادداشت مؤلف).
- تب یک بندی، تب لازم. حمای لازمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صف بندی
تصویر صف بندی
رده بندی، صف آرائی
فرهنگ لغت هوشیار
جلوگیری پیش گیری دفع، تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری تمهید: فلان برای مرافعه خود پیش بندی خوبی کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پی بندمحکم کاری پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و غیره، عمل بستن پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
دوختن ته جزوه های کتاب و دفتر، و خوردن اندک کمی غذا
فرهنگ لغت هوشیار
بستن معبر آب، شغل و عمل آب بند، ریختن آب در سماور و آب پاش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
مرهم گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک بعدی
تصویر یک بعدی
تک سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم بندی
تصویر هم بندی
تلفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
پانسمان
فرهنگ واژه فارسی سره